مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
دل به دریا زد و دریای دعا پشت سرش یارب او را به سلامت برسان از سفرش ماه اگر رفت کواکب همه سرگردانـنـد ماه رفت از حرم و اهل حرم منتظرش عهد کرده ست و مهم نیست اگر در میدان لشکری عهد شکن صف بکشد دور و برش چه ترک ها که عیان بود به روی لب او چه شررها که نهان شعله کشید از جگرش آسـمـان تـیـره شـد از تـیـر به آنی، اما این علمدار حسین است، چه باک از خطرش؟ دست عباس در آخر گره از کار گشود که یـد الله عـلی بـوده و این هم پـسرش دست در آب فرو برد و خنک بودن آن آتـش بـیـشتـری زد به دل شعـلـهورش خاک هم خاک به سر ریخت از آهی که کشید آب هم آب شد از دیـدن چـشمان تـرش آمد از علـقـمه با دست پُـر اما افـسوس چه امید ست به دنیا و قـضا و قدرش؟ رفت از دست دو دستش، مگر از پا افتاد؟ گفت ای نفس غمی نیست به دندان ببرش از چه خم شد؟ به گمانم که کمی چشمانش ناگهـان آه نگـویم که چه آمد به سـرش حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چه سود گر سر و چشم و دوتا دست نباشد سپرش؟ چه غریبانه زمین خورد به یاری حسین چه دلـیـرانـه وفـا کـرد به عهـد پدرش آسمان تاب نیاورد و ز غـم خون بارید چون که میدید چهها کرده زمین با قمرش آبرو را اگر از مـادر اباالفـضل گرفت بر جهـان فـخـر کـند اُمِّ بنین با پـسرش ناگهان از کف شاعر قلم افتاد و شکست به گمانم که حـسین آمـده، اما کمرش... |